Quantcast
Channel: دختران آفتاب
Viewing all articles
Browse latest Browse all 32

یک روز با یک بی حجاب

$
0
0

صبح که از خواب بیدار میشی و قصد بیرون اومدن از خونه رو داری، جلو آینه می ایستی و خودتو آرایش می کنی، شال رو که روی سرت می اندازی، ‌زیرش رو کمی بیشتر شل میکنی و به خودت میگی، مهم نیست گردن و … پیدا باشه، مهم اینه خفه نشم…

پشت شال رو میکشی و موهای روغن خورده و براقت رو میدی خوب بیرون که حتی کورها  هم چشمشون برق بزنه، یه لباس تنگ و کوتاه که تو بازار به اسم مانتو به تو فروختند، پوشیدی و شلوار تنگی که اسمشو زورکی شلوار گذاشتند !!!

ادکلن خفن و خوشبو هم میزنی و راهی خیابون میشی… کارت چی هست؟ دیگه خود دانی. دیگه در مورد اون مردا و پسرایی که تو کوچه و خیابون بهت مهرورزی‌ !!! می کنند و عشقشون رو تو سه سوت بهت می فهمونن کاری نداریم، اصلاً تو این مطلب کوچولو برای اونا جایی نیست…

کمی اون طرفتر تو خیابون راننده ها هم تو این ترافیک کسل کننده تو رو زنگ تفریح خوبی می بینند، بعضی چشاشون چارتا شده، بعضی از تأسف سر تکون میدن، بعضی حرص می خورند و به بغل دستی میگن: دوره آخرالزمون شده والا و … بعضی هم سرشون رو میگردونن یه طرف دیگه که این رمضونی این تشنگی و گشنگیشون بیهوده نباشه…

اما تو داری راه خودتو میری، هر قدم که برمیداری برای تو معنی خاصی نداره، اما هرکی تو رو میبینه یه جور بهت فکر میکنه… یکی فکر می کنه تو سروگوشت میجنبه !!! یکی فکر میکنه تو ضد خدایی !!! یکی فکر می کنه چقدر وقیح و بی حیایی!!! یکی فکر می کنه توی روز با چند تا پسر نامحرم هم آغوشی !!! یکی هوست رو می کنه…. یکی …

تو مغازه که میری و داری با چشمات اجناس رو خوب رصد میکنی، کسایی هم هستند که به بدن تو نگاه می کنند و خوب رصد می کنند که قیمت تیپ و هیکلت چنده ؟! شاید کمی بیشتر کنار تو اجناس رو دستچین می کنند که کمی بوی ادکلنت و کمی تیپ و هیبتت سرحالشون کنه !!!

مغازه دار هم انگار ملکه زیبایی دنیا رو دیده باشه، همه رو ول می کنه و میچسبه به تو، وقتی چیزی می خوای به شاگردش میگه واسه خانم بیار، شاگرد هم از خدا خواسته به سمتت پرواز می کنه…!!!

تو هم انگار می فهمی چقدر همه دوستت دارن، چقدر بهت توجه دارن، چقدر خاطرت رو می خوان؛ همین طوری کلاس می ذاری و به این جنس و اون جنس ور می ری و گیر میدی، انگار خیال میکنی همه بهت تعظیم کردند…

دیگه داره ظهر می شه و تو خسته از یک نیم روز کامل چرخ زدن و سر و کله زدن با مردم می خوای به خونه بری، میای سر خیابون…

حس می کنی کمی ترافیک خیابون روبروت بیشتر شده، ماشینای مدل بالا مرتب برات بوق می زنن و تو انگار به یه تاکسی نیاز داری که امنیتت رو حفظ کنه، آخه خبرایی از دزدیدن و تجاوز به زنان رو شنیدی، خوشگل هم که هستی، بدنت هم که داره نشون میده، پس حواست هست که باید تاکسی سوار شی نه ماشینای مدل بالای شخصی…

راننده تاکسی هم که گاهی با چشمای حیرت زده به آینه نگاه میکنه و تو رو می بینه !!! شاید سر و سینه ول و بازت رو نگاه می کنه، شاید داره با خودش فکر میکنه چقدر تو بی حیایی ؟!!! شاید ….

به خونه می رسی…

با کوفتگی و خستگی جنس ها رو میذاری تو خونه و می خوای آماده بشی ؟!!!

آماده چی ؟ معلومه دیگه… صدای اذان می آد !!!

شاید کسی از همه اونا که تو رو تو خیابون با چشاشون وزن کردند ندونند که نماز هم می خونی ؟!!!

وضو میگیری، چادر نمازت رو سر می کنی و جلو آینه خوب خودت رو برای نماز آماده میکنی…”

انگار خدا تنها چشمی هست که باید خودتو واسش بپوشونی… شاید خدا نامحرمه !!! شاید چون فکر می کنی تو قرآن گفته و تو احادیث اومده نباید حرفشو زمین بذاری !!! شاید چون نماز بی حجاب قبول نیست این کارو می کنی ؟!!! شاید نعوذبالله خدا به گناه می افته ؟!!! شاید …

تفکر کردن تو اسلام بزرگترین عبادات هست… خداوکیلی کمی تعقل کردن بدک هم نیست …؟!!!!


Viewing all articles
Browse latest Browse all 32

Latest Images

Trending Articles





Latest Images